پنجشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۹


گاهی اما ماییم که ترس هایمان را دو دستی چسبیده ایم و حتی موقعی که آن ترس از اینکه میهمان ما باشد خسته شده و می خواهد ول کند برود، دست از سرش بر نمی داریم و به فنجانی چای با طعم دارچین سعی می کنیم اغوایش کنیم که بماند. گاهی از نترسیدن آن قدر می ترسیم که حاضریم دار و ندارمان را به پای ترس بریزیم مبادا که از سرِ نترسی فنجان مان لب پر شود.

پ.ن. برچسب را از این ترانه دزدیده ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر