پنجشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۹
این ها را که دیدم اولین چیزی که یادم افتاد بارون درخت نشین بود و تو که کتابم را خیلی وقت است گرفته ای و خوانده ای و دوستش داشته ای و هنوز برنگردانده ای. این روزها دلم می خواهد کتاب هایم را دوباره برایم بیاوری. می خواهم دوباره ورق شان بزنم. دلم برای بعضی شان خیلی خیلی تنگ شده.
برچسبها:
Great Expectations,
Let the memory live again
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر