دوشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۹

این ماه عجیب شلوغ بود و در هم و بر هم. خرید و آماده شدن برای جدا شدن از چیزهایی که باهاشان مانوس بودم و جدایی بی هیاهو و تنهایی بی هیاهو. اینجا همه چیز خوب است. همه به شدت از حریم شخصی شان مواظبت می کنند و در نتیجه با حفظ فاصله ی مطمئنه برای خودشان، برای من که به یک حریم نازک عادت داشتم، فضای امن بزرگی فراهم می آورند. اینجا کسی بهت زل نمی زند اگر در مترو زیر لب زمزمه کنی آهنگی را که دوست داری. حتی اگر با خودت شروع کنی به حرف زدن. اینجا کسی کاری ندارد که تو کی ای. کسی نمی خواهد تا از راه رسید تا ته زندگی ات را بخواند. کسی در مترو راجع به سیاست حرف نمی زند و کسی به مذهب دیگری کاری ندارد. سایه ی سنگین عرفی که معلوم نیست از کجا آمده بر سرت سنگینی نمی کند. می توانی باشی هر طور که بخواهی. ذهن خفه نمی شود زیر آوار انتظارات و می توانی فکر کنی که چه می خواهی و چه طور می خواهی و چرا.

۱ نظر: