یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۰

فضیلت تردید. یقین سراب است. و با این حال آدمی که تردید را تاب نمی آورد چنگ می زند به چیزی و یقین می نامدش. اطمینان. تردید بار سنگینی است. انگار که هیچ بر هیچ است و با این حال زنده ایم و زیبایی هست، اما زنده ایم و زیبایی هست هم خوب که فکرش را بکنی یقینی نیست. شاید لمحه هایی از رویایی باشیم در ذهنی تب دار. هذیانی گذرا. با این حال، فرض می کنیم هستیم و زیبایی هست و بنا می نهیم قصرمان را بر پایه ای چنین تردیدناک و برج و بارویی عَلَم می کنیم از فرضی بر پایه ی فرضی دیگر و استدلالاتی بر مبنای فروض و بیش و کم از یاد می بریم آن پرسش هایی را که پای هر پله دفن کرده ایم زیر سنگ های یقین. تردید را رها می کنیم. دل می دهیم به اطمینانی که خودمان بنا کرده ایم. از یاد می بریم فرض های دیگر را، فرض هایی شاید در تضاد با بنیاد قصرِ باشکوهِ ما.
تردید بارِ سنگینی است بر شانه های کوچک ما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر